در این قسمت سعی می کنیم تمام بیاتی های اذری را با کمک دوستان و اعضا که جایش در قسمت شعرو انجمن خالی است جمع اوری کنیم و خوشحال میشویم اگر دوستان و بازدید کنندگان ابیات ترکی و بیاتی دیگری را داشتند در این قسمت ثبت کنند
----------------------
من عاشیقام هر آیلار
هر اولدوزلار ،هر آیلار
بوردا بیر گول بیتیبدی،
سوسوزوندان هارایلار.
من عاشیقام هر آیلار،
هر اولدوزلار هر آیلار،
باشیم جلاد الینده ،
دیلیم سنی هارایلار.-
*************
قاشلارین قیبله گاهدی،
قیبله دئسم گوناهدی،
داغلارا دومان چوکسه،
اوداغ من چکن آهدی
*************
پنجره نین میللری
آچیپ قیزیل گوللری
اوغلانی یولدان ایللر
قیزین شیرین دیللری
از پشت میلههای پنجرهای که در آن گلهای سرخ روییده است، حرفهای شیرین معشوق، عاشق را شوریده تر میکند.
***************************
عزیزینم گوللر
آغ بیلکلر گوللر
دریاجا عقلین اولسا
یوخسول اولسون گوللر
عزیزم ریش سفیدان و بزرگان تو را مورد نیشخند قرار میدهند اگر به اندازه دریا عقل داشته باشی ولی بی پول و ندار باشی.
آپاردی چایلار منی
هفتهلر، ایللر منی
یوکوم قورقوشوم یوکی
یوردو بو تایلار منی
هفته و سالها همچون رودخانه مرا با خود میبرند در حالی که سنگینی بار غم آزارم میدهد.
در این بایاتیها دو مصراع اول درآمد و برداشتی است که به منظور بیان اندیشه و احساس مندرج در دو مصراع آخر طرح شده است. بنابراین، وظیفه مصراع اول ایجاد زمینه برای بیان و انشاد دو مصراع بعدی است. مصراعهای اول و دوم معمولاً با وصف طبیعت و یا وصف حال و به طور کلی با توصیفی مشهور و قابل لمس آغاز میشود و زمینه را برای طرح یک واقعیت، بدانسان که برای گوینده مطرح است، فراهم میسازد. این خصوصیات یکی از جنبههای متمایز نوع بایاتی بوده و موجب آن میشود که دو مصراع اول چون فیالبداهه و به قصد ترادف سروده میشوند، در دو یا چند بایاتی هم شکل و متقارن باشند؛ ولی مصراعهای سوم و چهارم مضامین و معانی متغیر و مستقل از هم پیدا کنند:
من عاشیقم هر آیلار
هر اولدوزلار هر آیلار
بوردا بیر گل بیتیبدی
سوسوزوندان هارایلا
هر ماه و هر سال مانند ستارهها و ماه از عشق میسوزم. اینجا گلی روییده است که از تشنگی و بی آبی بی تاب است.
من عاشیقام هر آیلار
هر اولدوزلار هر ایلار
باشیم جلاد الینده
دیلیم سنی هارایلار
مانند ستاره و ماه هر ماه و هر سال عشق میورزم. در حالی که سرم در دستان جلاد است زبانم نام تو را فریاد میزند.
بایاتیها از نظر وزن همیشه هفت هجایی هستند ولی از لحاظ وجود تقطیع در مصراعها یکسان نیستند. عدهای از بایاتیها بدون تقطیع هستند، بعضی ۳+۴ و برخی به شکل ۴+۳ تقطیع میشوند، در یک عده بایاتیها ترتیب تقطیع در مصراعها نیز به هم میخورد و پس و پیش میشود؛ ولی این تغییر محل تقطیع، هیچگونه سکتهای بر روانی و سلاست آن وارد نمیسازد.
از جنبههای بدیعی و لفظی بایاتیها، روانی و انسجام خاص آن هاست. بایاتیها رنگآمیزی و زیباییهای شگفت زبان خلق را بهطور وسیع در خود جای میدهند، قالبهای کوتاه و منسجم این نغمات احساس انگیز، از هر نوع عبارتپردازی و تصنع برکنار بوده و در عین سادگی بدایع لفظی را از تعبیر و تشبیه و کنایه و استعاره و مجاز در بافت خود نقش میزنند.
کمی دقت در این بایاتیها که بر حسب تصادف از ردیف صدها بایاتی نقل میشود، میتواند چشم اندازی از این بدایع را در دیدگاه ذوق واحساس نمایان سازد.
قاشلارین قبیله گاهدی
قبله دئسم گوناهدی
داغلار دومان چوکسه
او داغ من چکن آهدی
اگر ابروانت را قبله گاه بنامم، گناه است، آنها را قبیله گاه خودم میخوانم! اگر دیدی که کوهها در میان مه گم شدند آن مه آهی است که من کشیدهام.
عاشیق سوزون گیزله در
سوزون دوزون گیزله در
سن چنمه چیخاندا
لاله اوزون گیزله در
عاشق راز دلش را پنهان میکن و زمانی که تو به گلگشت میانی لاله از شرم رویش را پنهان میکند.
آچیلارم گول کیمی
اوخورام بلبل کیمی
گویلومه دگن اولسا
ساراللام سونبول کیمی
همچون گلها شکوفا میشوم و مانند بلبل آواز میخوانم. اگر کسی دلم را بشکند مانند سنبل زرد و پژمرده میشوم.
یکی دیگر از زیباییهای لفظی بایاتیها، به کار رفتن ظریف و ماهرانه جناس در این نوع شعر شفاهی است.
من عاشیق گول انباری
گول اکدیم گول انباری
هجران قویماز گوز آچام
درد قویماز گولم باری
همه جا گل کاشتم ولی دوری نمیگذارد که چشمهایم را باز کنم و غم نمیگذارد که خندان باشم.
بایاتیها از نقطه نظر محتوی و مضمون از یک سو مظهر و آئینه زلال عشق و آرزو و امید و رنج و شادی و از سوی دیگر کتاب ناگشوده معتقدات و آداب و رسوم و خصایل و خلق و خوی قومی انسانهای ساده و پاکدل در طول نسلها و قرنهاست.
نقش فائق و چشمگیر ذوق و احساس انسانی در ابداع و حراست این آثار، برای آن عده از افراد که آثار فولکلوریک را صرفاً محصول فانتزی و عوالم رویایی و خیال پردازی عامه میپندارند، این توهم را ایجاد کرده است که این نوع ادبیات عامیانه نیز تراوش ذهنیات خلق به تصور آورند و محتوی و مضمون مندرج در آنها را عوالمی دور از تاثیر و جاذبه زندگی عینی قلمداد کنند، در صورتیکه با یک بررسی سطحی مسلم میگردد که این آثار نغز و پرسوز، قبل از هرچیز، از زندگی پرنشیب و فراز مردم مایه گرفته است.
مسلماً جنبه غنایی بایاتیها اولاً در پذیرش و ترنم مسائل و موارد مختلف و همه جانبه بر ذوق و اندیشه عامه از این حدود مرسوم فراتر میرود و مضامین گوناگونی را در ادبیات کوتاه خود بازگو میکند و ثانیاً در بایاتیهای عاشقانه هم که سرچشمه آن ظاهراً عشق و شوریدگی و دلبری و دلباختگی است، نشانههای برجسته زندگی عینی خلق نمودار است. مطلب این جاست که در همین بایاتیهای عاشقانه، جنبه حزن و نامرادی و حسرت و درد و فغان بر جنبه نشاط و شادی تفوق دارد.
چه قدر نابجا خواهد بود اگر چنین به تصور آید که این بایاتیها چیزی مربوط به عوالم ذهنی و رویایی سرایندگان و پردازندگان این آثار بدیع است.
این گرایش ذوق و احساس، در درجه اول انعکاس طبیعی و اجتناب ناپذیر زندگی دشوار و پرسوز و گدازی است که انسان در گذشته با سرنوشت خود بر آن بسته بوده است.
در دورانی که جان و تن انسانی در زیر یوع تعدی و ستم و بی عدالتیهای اجتماعی منکوب میشد و نشاط و خنده در لبها میخشکید و عشق و امیدها و آرزوها به جای شکفتن و ثمردادن به صخرههای ناکامی و نابسامانیها برمیخورد و موجی از دلهره و شکوه و رنج در دل و روح انسان برمیانگیخت هر یک از اینها مجوزی است که انسان از درد و رنج بنالد و بگوید:
آغلارام آغلار کیمی
دردیم وار داغلار کیمی
خزان اولدوق توکولدوق
وئرانا باغلار کیمی
مانند آدمها گریان همیشه میگریم، زیرا ما به سان باغهای ویرانه خزان شدیم و فرو ریختیم.
موسیقی غم انگیز و سوزناکی که در میان کلمات ساده این دو بیتیها موج میزند، حسب حال و ترنمات قلب و احساس انسان شور بخت، حسرت کشیده و محنت دیدهای است که در طول نسلها و قرنها ناکامیها و نامرادیهایش فزونتر از کامیابیها بوده است.
سرزمین آذربایجان به اقتضای موقعیت جغرافیایی و مواهب طبیعی سرشار خود، قرنها مورد هجوم مهاجمان و عرصه تاخت و تاز یغماگران بوده است، این یورشها و تاراجها زندگی و آرامش مردم بیپناه را در هم ریخته و چه بس آنان را به ترک یار و دیار خویش ناگزیر ساخته است و تعداد کثیری از آنان را مانند بردگان زرخرید به نقاط دور دست و غربت رانده است.
دوری از وطن و احساس غربت و شمهای از این ناگواریها و نابسامانیها مضمون و مایه یک رشته دیگر از بایاتیها گشته است.
غوربته دوشدو یولوم
دشمن آلیپ ساغ سولوم
ائلدن آیری دوشه لی
یوخولانیبدی قولوم
گذرم به غربت افتاده است. در حالیکه دشمن راست و چپم را فراگرفته است. از زمانی که از وطن دور افتادم گویی دستانم به خوابی عمیق فرو رفته است.
من عاشیق آه و زاردا
جانیم درده آزاردا
او گوندن کی قول اولدوم
ساتیلدیم هر بازاردا
دائم در حال ناله و آه و زاری هستم؛ زیرا از زمانی که برده شدم در هر بازاری مورد معامله واقع شدم.
در این بایاتیها، هیجانات قلب پُر دردی را که در شرایط غربت دچار خواری و خفت و اسارت و بردگی گشته است میتوان لمس کرد.
انسانی که با تارهای جسم و جانش به زادگاه و موطن خود پیوند دارد، وقتی به اجبار از آن دور افتد همیشه با اشتیاق و خاطره وطن خواهد زیست و حتی دریوزهگی در وطن را بر بی نیازی در غربت ترجیح خواهد داد:
عزیزیم وطن یاخچی
کونگی کتان یاخچی
غربت یئر جنت اولسا
ینده وطن یاخچی
عزیزیم وطن خوب و زیباست به زیبایی پیراهن کتان! اگرغربت بسان بهشت باشد. باز هم وطن از آن بهتر است.
عزیزیم دیلن گز
باغدا گوله دیلن گز
غربتده خان اولونجا
وطنینده دیلن گز
بخند و در باغهای وطن به گلکشت بپرداز. اما این را بدان که اگر در غربت خان و پادشاه باشی، باز هم وطن بهتر است.
دردی جانکاه از این همه حسرت و ناکامی و شوربختی بر روح انسان سرازیر میشود و به ساز و نغمه او آهنگی سوزناک و ترنمی حزن آلود میبخشد:
فلکین داد الیندن
اولمادیم شاد الیندن
یامان یئرده ییخیلدیم
توتمادی یاد الیمدن
از دست فلک نالانم زیرا که هیچ موقع مرا شاد نکرد، در موقعیت خیلی حساسی زمین خوردم در حالیکه بیگانه دستم را نگرفت.
اگر همه بایاتیها جمع شوند و از دید جامعهشناختی و مردمشناختی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند، تاریخ مدونی میشود که مجموعهای از شیوه زندگی، هستیشناسی، و باورهای فلسفی، اخلاقی و اجتماعی و دینی این قوم در آن منعکس خواهد شد. این نوع سخن در واقع عالیترین نوع سخن شعر سرزمین آذربایجان است و در فرهنگ شفاهی این مردم به دلیل گستردگی و مضمونهای گوناگون، ایجاز در کلام و قالبهای دلنشین، بایاتیها رتبهای والا دارند و تاریخ و گذشته پرافتخار و باشکوه این سرزمین را میتوان در لابهلای هزاران بایاتی گنجانده شده در گفتوگوی این مردم مشاهد کرد.
سوتک آرخا دولاندیم
ساپ تک چارخا دولاندیم
ظالیم فلک الیندن
قورخا قورخا دولاندیم
همچون آب بر گرداگرد رودخانه گردیدم و همچون نخ بر محور قرقره چرخیدم. از دست فلک ظالم با ترس و اضطراب زندگی کردم.
باهاسیز داشدی دونیا
چوروک آغاشدی دونیا
کیمه دئیم دردیمی
بوتون قان یاشدی دونیا
دنیا به مانند سنگی کم بها و چوبی خشکیده است. بهکه بگویم این درد را که دنیا سراسر اشک و خون است.
تنوع و رنگانگی مضمون، یکی از جنبههای برجسته بایاتیها است. از میان انواع قالبهای گوناگون ادبیات منظوم عامیانه، نوع بایاتی در احاطه و ترنم مسائل و حقایق مختلف زندگی خلق، متمایز است.
جنبه تنوع مضمون در نوع بایاتی به قدری نمایان است که برخی از گردآورندگان و مصنفین بایاتی، اساس کار خود را بر تقسیمبندی آنها از نظر محتوی و مضمون قرار میدهند و بایاتی را در سرفصل های معینی مانند بایاتیهای عاشقانه و وصف حال، زندگی خانوادگی، رنج و نارضایتی، فراق و انتظار، صداقت و مردانگی، پند و حکمت، معتقدات و پندارها و از این قبیل تدوین میکنند. همین گونه بایاتیها از نظر محتوا موکد دیگری است بر اینکه چشمههای جوشان بایاتیها، زندگی است. زندگی خلق با تمام گوشههای و سایه روشنها و نشیب و فرازهای آن.
سیر و گلگشت در گلزار رنگانگ و دامن گستر بایاتیها ما را با مضامین و اندیشهها و احساسهایی از همه نوع روبهرو میسازد.
در اینجا ما با یک طرف با مضامینی از نوع بایاتی زیر برخورد میکنیم که نشان پندارها و اوهام دنیای کهن در آن عیان است و انسان برای احتراز از بیماری و چشم زخم، به معجزه گیاهان توسل میجوید.
اوزهرلیک سان هاواسان
هر بیر درده داواسان
درد قاپیدان گلنده
سن باجادان قورارسان
درمان هر دردی ای اسپند و زمانی که درد از در میآید، از پنجره بیرونش میکنی.
و از طرف دیگر با مضامین واقع بینانهای از نوع بایاتی زیر روبهرو میشویم که در آن نقطه نظر فلسفی و عامه نسبت به طبیعت و زندگی انسان انعکاس یافته است:
عاشیقین هاراییندان
ائل یاتماز هاراییندان
گونده بیر کرپیچ دوشور
عومرومون ساراییندن
ایل از دست فریاد و ناله عاشق خواب ندارد و من غمناکم از اینکه هر روز از شمار آجرهای عمرم یکی میافتد.
قالب بایاتی در یکجا مضمون لالائیهای مادرانه را میپذیرد و از محبتهای زلال و نوازشگرانه مادر درباره فرزند لبریز میشود.
لالای دیدم یاتاسان
قیزیل گوله باتاسان
قیزیل گولون ایچینده
شیرین یوخو تاپاسان
فرزندم! برایت لالایی میخوانم که بخوابی و در انبوه گلهای سرخ ناپدید شوی. در میان آن گلها خواب شیرینی ببینی.
لای لای بشیگیم لای لای
ائویم اشیگیم لای لای
سن یات شیرین یوخودا
چکیم کشیگین لای لای
بهخواب ای گاهواره من! بهخواب ای خانه و اثاث من! فرزندم محو خواب شیرینی باش تا من پاست را بدهم.
و در جایی دیگر احساس ستایشآمیز انسان ساده روستا و صحرا را درباره ی حیوانات اهلی بازگو میکند.
ننه م او نازلی قویون
قرقاوول گوزلی قویون
پنیری کسمه کسمه
قاتیقی اوزلی قویون
مادرم بهسان آن گوسفند نازنینی است که چشمانش شبیه قرقاوول است، گوسفندی که پنیرش بریده بریده و ماستش پرچرب است.
در میان بایاتیهایی که مضمون غنایی دارند، بایاتیهای عاشقانه جای وسیعی به خود اختصاص میدهند عشقی که در بایاتیها جان میگیرد و بارور میشود، عشق موهوم آسمانی و افسانهای نیست، عشقی است قابل لمس که از راز بقای حیات سرچشمه میگیرد و با احساس جمالپرستی انسان آبیاری میشود و آنگاه دل حساس و نقش پذیر سراینده به ستایش سودا زده و بیپروای جمال و زیبایی مبدل میکند:
باغلاریندا اوزوم وار
گتمه دایان گوزوم وار
گوزلریندن قورخورام
قاشلاریندا گوزوم
ای کسی که باغهایت پر از انگور است، نرو! زیرا که من چشمان به دنبال توست. اگرچه از چشمانت میترسم ولی چشمم به دنبال ابروانت روان است.
ولی حتی در این وادی بیقراری و بیپروایی انسان ساده همه دل و احساس خود را نمیبازد و آنجا که زیبایی صورت و پاکی سیرت در برابر هم قرار میگیرد، دومی را بر اولی برتر میشمارد:
آغ آلما، قیزیل آلما
نیمچیه دوزول آلما
چرکین آل نجیب اولسون
بداصیل گوزل آلما
سیب سفید و سیب طلا در درون سینی ردیف شدهاند. زن زشت و نجیب از زن زیبای نااهل بهتر است.
یکی از مسایل اجتماعی و انسانی مهمی که تقریباً در قسمت عمده نمونه ادبیات عامیانه آذربایجان و از جمله بایاتیها به طور فراوان و جاندار از آن سخن میرود ستایش از خصایل مردانگی و صداقت و وفاداری و نفرت و انزجار از جبن و ریاکاری و نامردی است. احساس متضاد انسان در برابر این عوالم مثبت و منفی اجتماعی قبل از هر چیز نمودار آن است که انسان ساده در مکنون دل در فراخ نای زندگی اجتماعی پاسدار خصایل نیک و خصم آشتی ناپذیر زشتیهاست:
عزیزیم کاساد اولماز
مرد الی کاساد اولماز
یوز نامردین چوره یین
دوغراسان کاسا دولماز
عزیزم دست مرد هیچ زمانی خالی نمیماند و کاسهاش پر نمیشود اگر نان صد نامرد را در آن خرد کنی و بریزی.
من ایگیت دالداسیندا
مرد ایگیت دالداسیندا
نامرد اصلان اولسادا
سیغینما دالداسیندا
من به جوانمردی تکیه دادم و به تو میگویم که اگر نامرد اصلان هم باشد، به او تکیه نکن.
در یک رشته از بایاتیها نظریات اعتقادی و طنزآلود عامه درباره بیعدالتیها، عدم توازن اجتماعی بازگو میشود.
این نوع بایاتیها که از نظر محتوا شباهت زیادی به حکم و امثال عامه پیدا میکند روح اعتراض خلق را با نازک اندیش و نکته سنجی و به سبکی طنز آلود نمودار میسازد.
عاشیق گلیر سازی وار
غمزه سی وار نازی وار
هر باهارین بیر قیشی
هر قیشین بیر یازی وار
نوازنده با ساز و آواز و ناز میآید، که هر بهاری زمستانی دارد و هر زمستانی بهاری دارد.
خصلت آهنگدار و موزون بایاتیها امکان میدهد که خلق قسمت عمده ترانهها و نغمات عامیانه را از میان بایاتیها برگزیده و یا ترانهها و نغمههای جدید را در شکل و قالب بایاتی بپروروانند. از این نظر بایاتیها راه بسیار نزدیکی با موسیقی فولکلوریک پیدا میکنند.
البته هنگام اجرای بایاتی، سراینده بر حسب مضمون و آهنگ بایاتی و به اقتضای ذوق و قریحه خویش آن را با تغییرات و اضافاتی همراه میسازد و از آن جمله به اول، وسط، و آخر آنها اضافات و برگردانهایی از نوع «من عاشیق»، «عزیزیم آبالام» و «ای داد بی داد» و از این قبیل میافزاید.
عزیزیم داغدا نه وار
ائل کوچوپ داغدا نه وار
دور گئدک دلی مجنونی
لیلی سیز داغدا نه وار
عزیزم ایل کوچ کرده است و دشت دیگر صفایی ندارد، مجنون! برخیز تا از دشت برویم زیرا که بدون لیلی سوت و کور است.
قرنفیل اویوم-اویوم
دریم قوینووا قویوم
یاغیش یاغار، یئر دویماز
من سندن نئجه دویوم.
معناسی بودور كی ایكی سئون عاشیق بیر-بیریندن آیریلانماز.
قیزیل گولو دررلر،
مخمل اوسته سررلر.
خوش اوقیزین حالینا،
سئودیگینه وئررلر.
معناسی بودور كی اوًز مورادینا یئته جكسن
قرنفیل قوتودادی،
خومار گوًز یوخودادی.
غم یئمه غمخار گوًیلوم،
مطلب وئرن خودادی.
معناسی بودور كی آللاهین عئینایتینه اوموت باغلامالییق.
همین بایاتی فالی آذربایجاندا دا واردیر .
اوتورموشدوم سكیده،
اورگیم سك-سكیده .
اوچ قیزیل آلما گلدی،
بیر گوموش نلبكیده.
معناسی بودور كی خوش خبر گله جك.
آناسی یانار آغلار،
حریفی قانار آغلار.
آنادئیر گوًرچین
تابوتا قونار آغلار.
معناسی بودور كی قیزین آداخلیسینا یامان حادیثه اوز وئره جك.
عزیزیم وطن یاخشی،
كوًینگی كتان یاخشی.
غوربت یئر جنت اولسا،
یئنه ده وطن یاخشی.
معناسی بودور كی سفره گئدن قاییداجاق.
جان قارداش،جانیم قارداش،
آغلادیر جانیم قارداش.
باش قویوم دیزین اوسته،
قوی چیخسین جانیم قارداش.
معناسی بودور كی اوًرگینده كی نیتی یئرینه یئتیرمك چوخ چتیندیر.
آپاردی تاتار منی،
قول ائیلر ساتار منی.
وفالی یاریم اولسا
آختاریب،تاپار منی.
معناسی بودور كی غوربته دوشه جكسن.
بولاغ باشو بوز باقلار [بولاق باشي بوز باغلارBulaq başı buz bağlar ]
دورد دورو یارپوز باقلار [دؤرد دؤورو يارپيز باغلارDörd dövrü yarpız bağlar ]
اوغلان قیزی دردیندن [اوغلان قيزين دردينده نOğlan qızın dǝrdindǝn ]
یاراسونا دوز باقلار [ياراسينا دوز باغلارYarasına duz bağlar ]
برگردان:
زمستانها یخ میبندد
بهارها، دسته دسته پونه
چشمهای که میجوشد
پسر جوان هم از درد عشقاش
نمک به زخم میبندد
----------------------
سو گلی ایلان دیلی [سو گلير ايلان ديليSu gǝlir ilan dili ]
گؤل بخچن گؤللندیری [گؤل باخچاني گول.له نديريرGöl baxçanı güllǝndiriri ]
یاروموی شیرین دیلی [ياريمين شيرين ديليYârımın şirin dili ]
دیل سیزی دیللندیری [ديلسيزله ري ديلله نديريرDilsizlǝri dillǝndirir ]
برگردان:
آبها چون زبان مار میآیند و
باغ و باغچهها را به گل میاندازند
زبان شیرینی که یار من دارد
لال هم که باشی
صدایت را در میآورد!
----------------------
سو گلی آخ ماقونان [سو گلير آخماغينانSu gǝlir axmağınan ]
داش قهین ییخ ماقونان [داش قاياني ييخماغينانDaş qayanı yıxmağınan ]
یار یاردان نئجه دویسو [يار ياردان نئجه دويسونYar yardan necǝ doysun ]
دالدادان باخ ماقونان [دالدادان باخماغينان؟Daldadan baxmağınan ]
برگردان:
آبها، با شتاب میآیند و
سنگ و صخرهها را بههم میزنند
عاشق،
چطور سیر شود از یارش
به دزدیده نگاه کردنها؟
----------------------
بولاغ باشوندا دورما [بولاق باشيندا دورما!Bulaq başında durma ]
بولاغو بولاندورما [بولاغي بولانديرما!Bulağı bulandırma ]
آدام اولو قان دوشو [آدام اؤله ر قان دوشه رAdam ölǝr qan düşǝr ]
گؤزلری دولاندورما [گؤزله رين دولانديرما!Gözlǝrin dolandırma ]
برگردان:
بر سر چشمه نایست
چشمه را بههم نزن
خون به پا میشود آخر
اینقدر، چشمهایت را نچرخان
----------------------
بو کوچه دار اولایدو [بو كوچه دار اولايديBu küçǝ dar olaydı ]
او گلن یار اولایدو [او گله ن يار اولايديO gǝlǝn yâr olarydı ]
ایکیمیزه بیر کوینک [ايكيميزه بير كؤينه كİkimizǝ bir köynǝk ]
یخهسی دار اولایدو [ياخاسي دار اولايديYaxası dar olaydı ]
برگردان:
کاش این کوچه تنگ بود و
آنکه میآید تو بودی ای یار!
پیراهنی
به تن هر دوتامان
با یقهای تنگ
تنگتر حتا از حلقهی یک دار!
----------------------
کهلیگی پیچاخلادوم [ككلييي پيچاقلاديمKǝkliyi piçaqladım ]
توکونو ساچاخلادوم [توكونو ساچاقلاديمTükünü saçaqladım ]
یوخوددا گوردوم یارو [يوخودا گؤردوم ياريYuxuda gördüm yarı ]
یئرینی قوجاخلادوم [يئريني قوجاقلاديمYerini qucaqladım ]
برگردان:
کارد بر فرشی کبکیام نهادم و
رشته رشته موهایاش را بافتم
آه! خواب یار را دیدم و
جای خالیاش را بغل کردم.
----------------------
اوغلان آدوی ممّدی [اوغلان آدين ممه د`ديرOğlan adın Mǝmǝddir ]
ممهلر دولو قندی [ممه له ر دولو قندديرMǝmǝlǝr dolu qǝnddir ]
بیر الدادام جانویچو [بير ال دادام جانين اوچونBir ǝl dadam canın üçün ]
اورگ، اورگه بندی [اوره ك اوره يه بندديرÜrǝk ürǝyǝ bǝnddir ]
ای پسر! به نامات که محمد است
به این سینهها که پر از قندند
بهجان تنها برادرم
دلام اسیرت شده است.
----------------------
اوغلان آدوی دیگینن [اوغلان آدين دئگينه نOğlan adın deginǝn ]
وئریم ریحان ییگینن [وئريم رئيحان يئگينه نVerim reyhan yeginǝn ]
بابای اوودن گئدنده [بابان ائوده ن گئده ندهBaban evdǝn gedǝndǝ ]
تئز گل منه دیگینن [تئز گل منه دئگينه نTez gǝl mǝnǝ deginǝn ]
برگردان:
پسرجان! نامات را به من بگو
تا کمی ریحان، در دهانات بگذارم
پدرت که از خانه میرود
زود
زود خبر کن مرا
------------
ویره جه یـــــم مورچالیخ
دئیین عمی قیزی نَــــه
اؤپوش وئــــر اوغورجالیخ
................................
سؤزوی وار سا بار گؤنده ر
بیرکه ساوادان نــــار گؤنده ر
گئد دایی مـــــــــا دئگی نن
داوامیز دی جــــــار گؤنده ر
...............................
دده م تئز تئز سُویــــونــو
دئر یویاک بیــــــز قُویونــو
آپــاره ر بیللـــــم ساتــــا
توتــــــاک قاقـــــام تُویونو
.....................
گئی سن ساری پـــالتاری
سنی ساخلاسین تـــــاری
عـــــــم اوغلو جان داریخما
هـــــــامی گئدیب ایجباری
.............................
قــــــویوموز قوررویوب دو
داوار سـوسوز دوروب دو
ننه م اوتوروب آغـــــــلار
دده م بُوینون بـــوروب دو
.............
دی وَه میزین قوتازی وار
ماخمال چول جاهازی وار
سازاندا نــــاوروز اوغلونون
بیر نوغــــــالای سازی وار
.............
دده م سوغان تَک لِه ردی
ننه م نُوخــــود پَک لِه ردی
منیم جوللو قـــــــارداشیم
تئزَه جَه ایمَگ لِــــــه ردی
............................
اوشاخ دورون آیــــــــاغا
کومک ائیله یین قــــــاقا
گئچینی وورواخ قوشانـا
ننه م تئز گله ساغـــــا
..........................
دده م کَه لَش تیکِه ردی
ننه م ییلَه ن سوکِه ردی
جوللو قاقـــــــام نان منه
قَرنَه میز ناغیل دِئــــردی
................................
دُولــو سال بالام قـــــویویا
قـــوربان اوللام بُویــــــــویا
اوچ آشیق ، اوچ ساز داوول
گتیره جَه یَـــــم تُویــــــویا .
...........................
دَدَه م ناقادجا دئـــــردی
چوبان قولاخ وئرمِه ردی
گؤزومـــــــــوز باخا باخا
اُون قُویون قوردا وئــردی
.........................
بی ییل قالدیک لُویـــون دا
اُوت گلدی آدام بُویــــون دا
کَس دیک اوگَج ،آزمـان دان
قاقـــــام اُوروج تُویـــون دا
.............................
یُول اوستونده تـــــــــوراقان
وی یَر ، ویسمَه دی ، رازقان
آجـــــــان ، عِین آوا ، دوزَک
لار ، چاناخ چی ، میصیرقان
.........................
یایــــــــــلاقیمیز قـــــاراقان
چـارهاد ، بئیره ، مینجیقــان
نــــــــه تئز دُوندو سؤزوندن
نَنَه ی اؤلسون قیـــز دوغان
.........................
قاراقان چــــــوخ ییراخ دی
سویو آخه ر بوز بولاخ دی
اؤ اوزاخدان گــــــــؤروکَن
من قوردوغوم قـــالاخ دی
..............................
گزدیــــــــــــــم من قاراقانی
اَزبیزان ، چیلیــــسبانـــــــی
اوشاخ، بُویــــــوک تانی یِه ر
مَرَه غئی لی تیلیـــــم خانی
...........................
..............................
گــــؤندَر اوغلانی گئدسین
آشیق ریضعلی یَه دئسین
ایسته ریک قــــوزو قیرخاخ
چُوورونـــــــــدَه گتیرسین
..........................
بی بیــم قیــــــــزی سکینه
بیر گون بیــــر چِئشت تکینه
ماخمال دان چـــول تـُوخودو
داییـــــم ماضان لُوکـــــــونَه
.............................
دئــــــــدیم دانیشما اوجا
ائشیدی قــــــــارری قوجا
تاقصیر اؤزوی ده اولـــــدو
اؤپـــوشوی قالسین بُورجا
.............
بولاغین بـــــــوز داشلاری
اوچوب قـــــونار قوشلاری
گئدیب یـــــــاری گورَردیم
قُویسِه ی دی قارداشلاری
...............................
داغلارین داشی یان سین
هامی یاوشانی یان سین
منی یاردان ائیلـــــــهَ یَن
بیر اؤد توتوب آلیش سین
------------------
1az.ir
آغ آلمـا قـیـزیـل آلــمـا نیمچه یَه دوزول آلما
چیرکین آل،اصیل اُلسون بد اصیل گوزَه ل آلما
آغ دَسمالین مندَه دیـر سَرمیشم چمنده دیـر
عالم گوزه ل نن دولسا مَنیم گوزیم سنده دیر
عزیزیم گول آلاندا ساچا سونبول آلاندا
یاریم یادیمـا دوشَر الیـمَه گــول آلانـدا
داغـلارا اَکـدیـم لالا الـه آلـدیـم پیــیـالا
هئچ گورونوب دونیادا ظلم ائوی آباد قالا؟
آغـلارام آغلار کیـمی دردیم وار داغلار کیمی
خزه ل اولوب توکولدوم ویـرانـا بـاغـلار کیـمی
یار منه باخدی گئتدی قلبیمی، یاخدی گئتدی
آغلاماقدان گؤز یاشیم سئل کیمی آخدی گئتدی
اوجاغی یاخشی قالا اودون قوی یاخشی قالا
نَه اولار بو دونیادا پیس ئوله، یاخشی قالا
الـیـنـده گـؤزه ل آلـمـا توتوبدور گؤزه ل آلما
ائل چیرکینین آل، عاشیق حـیـاسـیـز گـؤزه ل آلـمـا
عاشیق ناچار آغلاما پیس گون کئچر آغلاما
فـلک باغـلی قاپـینـی بـیرگون آچـار آغلاما
دورمـا قاپی دالیـنـدا گؤزوم قالدی خالیندا
گـئـدیـم آناما دئـیـیم گـلیـم قـالـیم یـانیـندا
لای لای دئدیم گونده من کؤلگه ده سن، گونده من
ایلده قوربان بیر اولسا سـنه قـوربان گونده من
لای لای دئدیم اوجادان چئخسین سسیم باجادان
آلله سـنی ساخلاسـین بوغـمادان، قیزیلجادان
آل کمری بئل باغلا ساچلارینی تئل باغلا
نَه یادا سیرّینی وئر نَه نامرده بئل باغلا
یامان گون کئچر گئدر عؤمرومو بیچر گئدر
دونـیادا غـم شـربـتـین هـرگـلـن ایـچـر گـئـدر
من عاشـیق دالداسـینا مرد ایگید دالداسینا
نامرد آصلان اولسادا سئـخیلما دالـداسینا
عزیزیم وطن یاخـشی کؤینگی کتان یاخشی
غربت یئر جنّت اولسا یئنه ده وطن یاخشی
عاشیقم، وطن آغلار منه هر یئتن آغلار
غریبلیکده ئوله نـین حالینـا کفن آغلار
من عاشیق، قازان آغلار اود یانار، قازان آغلار
غربت یئرده ئوله نین قبرینی قازان آغلار
امام زاده باغلاری،یاشیلدی یاپراغلاری،نذریم قبول اولسون،یاندریم چراغلاری
گویده اوچان قوش اولسون/ایچدیگین سونوش اولسون/لیلی ئه خبرورین/مجنون گلیرخوش اولسون
بوردان بیرآتلی گچدی/آتین اوینادی گچدی/آی کیمی شفق ساچدی/گون کیمی باتدی گیچدی
لای لای دییم یاتاسان/قزل گوله باتاسان/قزل گولون ایچینده/شیرین یوخوتاباسان
گولو دردیم تاباغا
صبر ائله دیم ساباحا
یاریما قوناق گئتدیم
دوروب چیخدی قاباغا
گل رو چیدم تو بشقاب
صبر کردم تا فردا
مهمان یارم شدم
آمد به پیشواز من
درنا گلیر بو باغا
قونور بوتاق بوتاغا
اؤلو اولسام دیریللم
یاریم گلسه بو باغا
درنا می آد به این باغ
از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد
مرده باشم زنده می شوم
اگر روزی بار به این باغ بیاید
آغاجدا آلما قالدی
درمه دیم آلما قالدی
بیز گیزلین سئویشمیشدیق
کیم قال ماقالا سالدی؟
رو درخت سیب باقی ماند
نچیدم سیب باقی ماند
ما مخفیانه دل به هم داده بودیم
چه کسی آشکار کرد؟
آغاجدا یاریم آلما
قالیبدی یاریم آلما
آلیرسان جانیمی آل
الیمدن یاریم آلما
رو درخت نیمه سیب
مانده نیمه سیب
می گیری جان رو بگیر
یار نازنینم رو از من نگیر
ایکی قاپی یان یانا
الیمه یاخدیم حنا
سنه سود وئرن آنا
اولا منه قاین آنا
دو خونه بغل دست هم
حنا مالیدم به دستم
الهی مادری که شیرت داده
مادرزنم بشه
هامی یاتیب سنده یات/دینجل قوزوم تزبوی آت/صبحون خیره آچیلسن/سنه گولسون بوحیات
لای لای دئدیم آدینا/حق یتیشسین دادینا/بویاباشاچاتاندا/منی ده سال یادینا.
آی ایلرایلر/باغچاداگولر/اوشیرین دیلر/بئله دیللر/یئل یئل
----------------
------------
دانلود قسمت دوم بایتیلار فایل پی دی اف - برای باز کردن نرم افزار Adobe Reader را نصب نکنید این نرم افزار در قسمت کامپوتر - نرم افزار ا در این انجمن موجود جهت دانلود
----------------------
من عاشیقام هر آیلار
هر اولدوزلار ،هر آیلار
بوردا بیر گول بیتیبدی،
سوسوزوندان هارایلار.
من عاشیقام هر آیلار،
هر اولدوزلار هر آیلار،
باشیم جلاد الینده ،
دیلیم سنی هارایلار.-
*************
قاشلارین قیبله گاهدی،
قیبله دئسم گوناهدی،
داغلارا دومان چوکسه،
اوداغ من چکن آهدی
*************
پنجره نین میللری
آچیپ قیزیل گوللری
اوغلانی یولدان ایللر
قیزین شیرین دیللری
از پشت میلههای پنجرهای که در آن گلهای سرخ روییده است، حرفهای شیرین معشوق، عاشق را شوریده تر میکند.
***************************
عزیزینم گوللر
آغ بیلکلر گوللر
دریاجا عقلین اولسا
یوخسول اولسون گوللر
عزیزم ریش سفیدان و بزرگان تو را مورد نیشخند قرار میدهند اگر به اندازه دریا عقل داشته باشی ولی بی پول و ندار باشی.
آپاردی چایلار منی
هفتهلر، ایللر منی
یوکوم قورقوشوم یوکی
یوردو بو تایلار منی
هفته و سالها همچون رودخانه مرا با خود میبرند در حالی که سنگینی بار غم آزارم میدهد.
در این بایاتیها دو مصراع اول درآمد و برداشتی است که به منظور بیان اندیشه و احساس مندرج در دو مصراع آخر طرح شده است. بنابراین، وظیفه مصراع اول ایجاد زمینه برای بیان و انشاد دو مصراع بعدی است. مصراعهای اول و دوم معمولاً با وصف طبیعت و یا وصف حال و به طور کلی با توصیفی مشهور و قابل لمس آغاز میشود و زمینه را برای طرح یک واقعیت، بدانسان که برای گوینده مطرح است، فراهم میسازد. این خصوصیات یکی از جنبههای متمایز نوع بایاتی بوده و موجب آن میشود که دو مصراع اول چون فیالبداهه و به قصد ترادف سروده میشوند، در دو یا چند بایاتی هم شکل و متقارن باشند؛ ولی مصراعهای سوم و چهارم مضامین و معانی متغیر و مستقل از هم پیدا کنند:
من عاشیقم هر آیلار
هر اولدوزلار هر آیلار
بوردا بیر گل بیتیبدی
سوسوزوندان هارایلا
هر ماه و هر سال مانند ستارهها و ماه از عشق میسوزم. اینجا گلی روییده است که از تشنگی و بی آبی بی تاب است.
من عاشیقام هر آیلار
هر اولدوزلار هر ایلار
باشیم جلاد الینده
دیلیم سنی هارایلار
مانند ستاره و ماه هر ماه و هر سال عشق میورزم. در حالی که سرم در دستان جلاد است زبانم نام تو را فریاد میزند.
بایاتیها از نظر وزن همیشه هفت هجایی هستند ولی از لحاظ وجود تقطیع در مصراعها یکسان نیستند. عدهای از بایاتیها بدون تقطیع هستند، بعضی ۳+۴ و برخی به شکل ۴+۳ تقطیع میشوند، در یک عده بایاتیها ترتیب تقطیع در مصراعها نیز به هم میخورد و پس و پیش میشود؛ ولی این تغییر محل تقطیع، هیچگونه سکتهای بر روانی و سلاست آن وارد نمیسازد.
از جنبههای بدیعی و لفظی بایاتیها، روانی و انسجام خاص آن هاست. بایاتیها رنگآمیزی و زیباییهای شگفت زبان خلق را بهطور وسیع در خود جای میدهند، قالبهای کوتاه و منسجم این نغمات احساس انگیز، از هر نوع عبارتپردازی و تصنع برکنار بوده و در عین سادگی بدایع لفظی را از تعبیر و تشبیه و کنایه و استعاره و مجاز در بافت خود نقش میزنند.
کمی دقت در این بایاتیها که بر حسب تصادف از ردیف صدها بایاتی نقل میشود، میتواند چشم اندازی از این بدایع را در دیدگاه ذوق واحساس نمایان سازد.
قاشلارین قبیله گاهدی
قبله دئسم گوناهدی
داغلار دومان چوکسه
او داغ من چکن آهدی
اگر ابروانت را قبله گاه بنامم، گناه است، آنها را قبیله گاه خودم میخوانم! اگر دیدی که کوهها در میان مه گم شدند آن مه آهی است که من کشیدهام.
عاشیق سوزون گیزله در
سوزون دوزون گیزله در
سن چنمه چیخاندا
لاله اوزون گیزله در
عاشق راز دلش را پنهان میکن و زمانی که تو به گلگشت میانی لاله از شرم رویش را پنهان میکند.
آچیلارم گول کیمی
اوخورام بلبل کیمی
گویلومه دگن اولسا
ساراللام سونبول کیمی
همچون گلها شکوفا میشوم و مانند بلبل آواز میخوانم. اگر کسی دلم را بشکند مانند سنبل زرد و پژمرده میشوم.
یکی دیگر از زیباییهای لفظی بایاتیها، به کار رفتن ظریف و ماهرانه جناس در این نوع شعر شفاهی است.
من عاشیق گول انباری
گول اکدیم گول انباری
هجران قویماز گوز آچام
درد قویماز گولم باری
همه جا گل کاشتم ولی دوری نمیگذارد که چشمهایم را باز کنم و غم نمیگذارد که خندان باشم.
بایاتیها از نقطه نظر محتوی و مضمون از یک سو مظهر و آئینه زلال عشق و آرزو و امید و رنج و شادی و از سوی دیگر کتاب ناگشوده معتقدات و آداب و رسوم و خصایل و خلق و خوی قومی انسانهای ساده و پاکدل در طول نسلها و قرنهاست.
نقش فائق و چشمگیر ذوق و احساس انسانی در ابداع و حراست این آثار، برای آن عده از افراد که آثار فولکلوریک را صرفاً محصول فانتزی و عوالم رویایی و خیال پردازی عامه میپندارند، این توهم را ایجاد کرده است که این نوع ادبیات عامیانه نیز تراوش ذهنیات خلق به تصور آورند و محتوی و مضمون مندرج در آنها را عوالمی دور از تاثیر و جاذبه زندگی عینی قلمداد کنند، در صورتیکه با یک بررسی سطحی مسلم میگردد که این آثار نغز و پرسوز، قبل از هرچیز، از زندگی پرنشیب و فراز مردم مایه گرفته است.
مسلماً جنبه غنایی بایاتیها اولاً در پذیرش و ترنم مسائل و موارد مختلف و همه جانبه بر ذوق و اندیشه عامه از این حدود مرسوم فراتر میرود و مضامین گوناگونی را در ادبیات کوتاه خود بازگو میکند و ثانیاً در بایاتیهای عاشقانه هم که سرچشمه آن ظاهراً عشق و شوریدگی و دلبری و دلباختگی است، نشانههای برجسته زندگی عینی خلق نمودار است. مطلب این جاست که در همین بایاتیهای عاشقانه، جنبه حزن و نامرادی و حسرت و درد و فغان بر جنبه نشاط و شادی تفوق دارد.
چه قدر نابجا خواهد بود اگر چنین به تصور آید که این بایاتیها چیزی مربوط به عوالم ذهنی و رویایی سرایندگان و پردازندگان این آثار بدیع است.
این گرایش ذوق و احساس، در درجه اول انعکاس طبیعی و اجتناب ناپذیر زندگی دشوار و پرسوز و گدازی است که انسان در گذشته با سرنوشت خود بر آن بسته بوده است.
در دورانی که جان و تن انسانی در زیر یوع تعدی و ستم و بی عدالتیهای اجتماعی منکوب میشد و نشاط و خنده در لبها میخشکید و عشق و امیدها و آرزوها به جای شکفتن و ثمردادن به صخرههای ناکامی و نابسامانیها برمیخورد و موجی از دلهره و شکوه و رنج در دل و روح انسان برمیانگیخت هر یک از اینها مجوزی است که انسان از درد و رنج بنالد و بگوید:
آغلارام آغلار کیمی
دردیم وار داغلار کیمی
خزان اولدوق توکولدوق
وئرانا باغلار کیمی
مانند آدمها گریان همیشه میگریم، زیرا ما به سان باغهای ویرانه خزان شدیم و فرو ریختیم.
موسیقی غم انگیز و سوزناکی که در میان کلمات ساده این دو بیتیها موج میزند، حسب حال و ترنمات قلب و احساس انسان شور بخت، حسرت کشیده و محنت دیدهای است که در طول نسلها و قرنها ناکامیها و نامرادیهایش فزونتر از کامیابیها بوده است.
سرزمین آذربایجان به اقتضای موقعیت جغرافیایی و مواهب طبیعی سرشار خود، قرنها مورد هجوم مهاجمان و عرصه تاخت و تاز یغماگران بوده است، این یورشها و تاراجها زندگی و آرامش مردم بیپناه را در هم ریخته و چه بس آنان را به ترک یار و دیار خویش ناگزیر ساخته است و تعداد کثیری از آنان را مانند بردگان زرخرید به نقاط دور دست و غربت رانده است.
دوری از وطن و احساس غربت و شمهای از این ناگواریها و نابسامانیها مضمون و مایه یک رشته دیگر از بایاتیها گشته است.
غوربته دوشدو یولوم
دشمن آلیپ ساغ سولوم
ائلدن آیری دوشه لی
یوخولانیبدی قولوم
گذرم به غربت افتاده است. در حالیکه دشمن راست و چپم را فراگرفته است. از زمانی که از وطن دور افتادم گویی دستانم به خوابی عمیق فرو رفته است.
من عاشیق آه و زاردا
جانیم درده آزاردا
او گوندن کی قول اولدوم
ساتیلدیم هر بازاردا
دائم در حال ناله و آه و زاری هستم؛ زیرا از زمانی که برده شدم در هر بازاری مورد معامله واقع شدم.
در این بایاتیها، هیجانات قلب پُر دردی را که در شرایط غربت دچار خواری و خفت و اسارت و بردگی گشته است میتوان لمس کرد.
انسانی که با تارهای جسم و جانش به زادگاه و موطن خود پیوند دارد، وقتی به اجبار از آن دور افتد همیشه با اشتیاق و خاطره وطن خواهد زیست و حتی دریوزهگی در وطن را بر بی نیازی در غربت ترجیح خواهد داد:
عزیزیم وطن یاخچی
کونگی کتان یاخچی
غربت یئر جنت اولسا
ینده وطن یاخچی
عزیزیم وطن خوب و زیباست به زیبایی پیراهن کتان! اگرغربت بسان بهشت باشد. باز هم وطن از آن بهتر است.
عزیزیم دیلن گز
باغدا گوله دیلن گز
غربتده خان اولونجا
وطنینده دیلن گز
بخند و در باغهای وطن به گلکشت بپرداز. اما این را بدان که اگر در غربت خان و پادشاه باشی، باز هم وطن بهتر است.
دردی جانکاه از این همه حسرت و ناکامی و شوربختی بر روح انسان سرازیر میشود و به ساز و نغمه او آهنگی سوزناک و ترنمی حزن آلود میبخشد:
فلکین داد الیندن
اولمادیم شاد الیندن
یامان یئرده ییخیلدیم
توتمادی یاد الیمدن
از دست فلک نالانم زیرا که هیچ موقع مرا شاد نکرد، در موقعیت خیلی حساسی زمین خوردم در حالیکه بیگانه دستم را نگرفت.
اگر همه بایاتیها جمع شوند و از دید جامعهشناختی و مردمشناختی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرند، تاریخ مدونی میشود که مجموعهای از شیوه زندگی، هستیشناسی، و باورهای فلسفی، اخلاقی و اجتماعی و دینی این قوم در آن منعکس خواهد شد. این نوع سخن در واقع عالیترین نوع سخن شعر سرزمین آذربایجان است و در فرهنگ شفاهی این مردم به دلیل گستردگی و مضمونهای گوناگون، ایجاز در کلام و قالبهای دلنشین، بایاتیها رتبهای والا دارند و تاریخ و گذشته پرافتخار و باشکوه این سرزمین را میتوان در لابهلای هزاران بایاتی گنجانده شده در گفتوگوی این مردم مشاهد کرد.
سوتک آرخا دولاندیم
ساپ تک چارخا دولاندیم
ظالیم فلک الیندن
قورخا قورخا دولاندیم
همچون آب بر گرداگرد رودخانه گردیدم و همچون نخ بر محور قرقره چرخیدم. از دست فلک ظالم با ترس و اضطراب زندگی کردم.
باهاسیز داشدی دونیا
چوروک آغاشدی دونیا
کیمه دئیم دردیمی
بوتون قان یاشدی دونیا
دنیا به مانند سنگی کم بها و چوبی خشکیده است. بهکه بگویم این درد را که دنیا سراسر اشک و خون است.
تنوع و رنگانگی مضمون، یکی از جنبههای برجسته بایاتیها است. از میان انواع قالبهای گوناگون ادبیات منظوم عامیانه، نوع بایاتی در احاطه و ترنم مسائل و حقایق مختلف زندگی خلق، متمایز است.
جنبه تنوع مضمون در نوع بایاتی به قدری نمایان است که برخی از گردآورندگان و مصنفین بایاتی، اساس کار خود را بر تقسیمبندی آنها از نظر محتوی و مضمون قرار میدهند و بایاتی را در سرفصل های معینی مانند بایاتیهای عاشقانه و وصف حال، زندگی خانوادگی، رنج و نارضایتی، فراق و انتظار، صداقت و مردانگی، پند و حکمت، معتقدات و پندارها و از این قبیل تدوین میکنند. همین گونه بایاتیها از نظر محتوا موکد دیگری است بر اینکه چشمههای جوشان بایاتیها، زندگی است. زندگی خلق با تمام گوشههای و سایه روشنها و نشیب و فرازهای آن.
سیر و گلگشت در گلزار رنگانگ و دامن گستر بایاتیها ما را با مضامین و اندیشهها و احساسهایی از همه نوع روبهرو میسازد.
در اینجا ما با یک طرف با مضامینی از نوع بایاتی زیر برخورد میکنیم که نشان پندارها و اوهام دنیای کهن در آن عیان است و انسان برای احتراز از بیماری و چشم زخم، به معجزه گیاهان توسل میجوید.
اوزهرلیک سان هاواسان
هر بیر درده داواسان
درد قاپیدان گلنده
سن باجادان قورارسان
درمان هر دردی ای اسپند و زمانی که درد از در میآید، از پنجره بیرونش میکنی.
و از طرف دیگر با مضامین واقع بینانهای از نوع بایاتی زیر روبهرو میشویم که در آن نقطه نظر فلسفی و عامه نسبت به طبیعت و زندگی انسان انعکاس یافته است:
عاشیقین هاراییندان
ائل یاتماز هاراییندان
گونده بیر کرپیچ دوشور
عومرومون ساراییندن
ایل از دست فریاد و ناله عاشق خواب ندارد و من غمناکم از اینکه هر روز از شمار آجرهای عمرم یکی میافتد.
قالب بایاتی در یکجا مضمون لالائیهای مادرانه را میپذیرد و از محبتهای زلال و نوازشگرانه مادر درباره فرزند لبریز میشود.
لالای دیدم یاتاسان
قیزیل گوله باتاسان
قیزیل گولون ایچینده
شیرین یوخو تاپاسان
فرزندم! برایت لالایی میخوانم که بخوابی و در انبوه گلهای سرخ ناپدید شوی. در میان آن گلها خواب شیرینی ببینی.
لای لای بشیگیم لای لای
ائویم اشیگیم لای لای
سن یات شیرین یوخودا
چکیم کشیگین لای لای
بهخواب ای گاهواره من! بهخواب ای خانه و اثاث من! فرزندم محو خواب شیرینی باش تا من پاست را بدهم.
و در جایی دیگر احساس ستایشآمیز انسان ساده روستا و صحرا را درباره ی حیوانات اهلی بازگو میکند.
ننه م او نازلی قویون
قرقاوول گوزلی قویون
پنیری کسمه کسمه
قاتیقی اوزلی قویون
مادرم بهسان آن گوسفند نازنینی است که چشمانش شبیه قرقاوول است، گوسفندی که پنیرش بریده بریده و ماستش پرچرب است.
در میان بایاتیهایی که مضمون غنایی دارند، بایاتیهای عاشقانه جای وسیعی به خود اختصاص میدهند عشقی که در بایاتیها جان میگیرد و بارور میشود، عشق موهوم آسمانی و افسانهای نیست، عشقی است قابل لمس که از راز بقای حیات سرچشمه میگیرد و با احساس جمالپرستی انسان آبیاری میشود و آنگاه دل حساس و نقش پذیر سراینده به ستایش سودا زده و بیپروای جمال و زیبایی مبدل میکند:
باغلاریندا اوزوم وار
گتمه دایان گوزوم وار
گوزلریندن قورخورام
قاشلاریندا گوزوم
ای کسی که باغهایت پر از انگور است، نرو! زیرا که من چشمان به دنبال توست. اگرچه از چشمانت میترسم ولی چشمم به دنبال ابروانت روان است.
ولی حتی در این وادی بیقراری و بیپروایی انسان ساده همه دل و احساس خود را نمیبازد و آنجا که زیبایی صورت و پاکی سیرت در برابر هم قرار میگیرد، دومی را بر اولی برتر میشمارد:
آغ آلما، قیزیل آلما
نیمچیه دوزول آلما
چرکین آل نجیب اولسون
بداصیل گوزل آلما
سیب سفید و سیب طلا در درون سینی ردیف شدهاند. زن زشت و نجیب از زن زیبای نااهل بهتر است.
یکی از مسایل اجتماعی و انسانی مهمی که تقریباً در قسمت عمده نمونه ادبیات عامیانه آذربایجان و از جمله بایاتیها به طور فراوان و جاندار از آن سخن میرود ستایش از خصایل مردانگی و صداقت و وفاداری و نفرت و انزجار از جبن و ریاکاری و نامردی است. احساس متضاد انسان در برابر این عوالم مثبت و منفی اجتماعی قبل از هر چیز نمودار آن است که انسان ساده در مکنون دل در فراخ نای زندگی اجتماعی پاسدار خصایل نیک و خصم آشتی ناپذیر زشتیهاست:
عزیزیم کاساد اولماز
مرد الی کاساد اولماز
یوز نامردین چوره یین
دوغراسان کاسا دولماز
عزیزم دست مرد هیچ زمانی خالی نمیماند و کاسهاش پر نمیشود اگر نان صد نامرد را در آن خرد کنی و بریزی.
من ایگیت دالداسیندا
مرد ایگیت دالداسیندا
نامرد اصلان اولسادا
سیغینما دالداسیندا
من به جوانمردی تکیه دادم و به تو میگویم که اگر نامرد اصلان هم باشد، به او تکیه نکن.
در یک رشته از بایاتیها نظریات اعتقادی و طنزآلود عامه درباره بیعدالتیها، عدم توازن اجتماعی بازگو میشود.
این نوع بایاتیها که از نظر محتوا شباهت زیادی به حکم و امثال عامه پیدا میکند روح اعتراض خلق را با نازک اندیش و نکته سنجی و به سبکی طنز آلود نمودار میسازد.
عاشیق گلیر سازی وار
غمزه سی وار نازی وار
هر باهارین بیر قیشی
هر قیشین بیر یازی وار
نوازنده با ساز و آواز و ناز میآید، که هر بهاری زمستانی دارد و هر زمستانی بهاری دارد.
خصلت آهنگدار و موزون بایاتیها امکان میدهد که خلق قسمت عمده ترانهها و نغمات عامیانه را از میان بایاتیها برگزیده و یا ترانهها و نغمههای جدید را در شکل و قالب بایاتی بپروروانند. از این نظر بایاتیها راه بسیار نزدیکی با موسیقی فولکلوریک پیدا میکنند.
البته هنگام اجرای بایاتی، سراینده بر حسب مضمون و آهنگ بایاتی و به اقتضای ذوق و قریحه خویش آن را با تغییرات و اضافاتی همراه میسازد و از آن جمله به اول، وسط، و آخر آنها اضافات و برگردانهایی از نوع «من عاشیق»، «عزیزیم آبالام» و «ای داد بی داد» و از این قبیل میافزاید.
عزیزیم داغدا نه وار
ائل کوچوپ داغدا نه وار
دور گئدک دلی مجنونی
لیلی سیز داغدا نه وار
عزیزم ایل کوچ کرده است و دشت دیگر صفایی ندارد، مجنون! برخیز تا از دشت برویم زیرا که بدون لیلی سوت و کور است.
قرنفیل اویوم-اویوم
دریم قوینووا قویوم
یاغیش یاغار، یئر دویماز
من سندن نئجه دویوم.
معناسی بودور كی ایكی سئون عاشیق بیر-بیریندن آیریلانماز.
قیزیل گولو دررلر،
مخمل اوسته سررلر.
خوش اوقیزین حالینا،
سئودیگینه وئررلر.
معناسی بودور كی اوًز مورادینا یئته جكسن
قرنفیل قوتودادی،
خومار گوًز یوخودادی.
غم یئمه غمخار گوًیلوم،
مطلب وئرن خودادی.
معناسی بودور كی آللاهین عئینایتینه اوموت باغلامالییق.
همین بایاتی فالی آذربایجاندا دا واردیر .
اوتورموشدوم سكیده،
اورگیم سك-سكیده .
اوچ قیزیل آلما گلدی،
بیر گوموش نلبكیده.
معناسی بودور كی خوش خبر گله جك.
آناسی یانار آغلار،
حریفی قانار آغلار.
آنادئیر گوًرچین
تابوتا قونار آغلار.
معناسی بودور كی قیزین آداخلیسینا یامان حادیثه اوز وئره جك.
عزیزیم وطن یاخشی،
كوًینگی كتان یاخشی.
غوربت یئر جنت اولسا،
یئنه ده وطن یاخشی.
معناسی بودور كی سفره گئدن قاییداجاق.
جان قارداش،جانیم قارداش،
آغلادیر جانیم قارداش.
باش قویوم دیزین اوسته،
قوی چیخسین جانیم قارداش.
معناسی بودور كی اوًرگینده كی نیتی یئرینه یئتیرمك چوخ چتیندیر.
آپاردی تاتار منی،
قول ائیلر ساتار منی.
وفالی یاریم اولسا
آختاریب،تاپار منی.
معناسی بودور كی غوربته دوشه جكسن.
بولاغ باشو بوز باقلار [بولاق باشي بوز باغلارBulaq başı buz bağlar ]
دورد دورو یارپوز باقلار [دؤرد دؤورو يارپيز باغلارDörd dövrü yarpız bağlar ]
اوغلان قیزی دردیندن [اوغلان قيزين دردينده نOğlan qızın dǝrdindǝn ]
یاراسونا دوز باقلار [ياراسينا دوز باغلارYarasına duz bağlar ]
برگردان:
زمستانها یخ میبندد
بهارها، دسته دسته پونه
چشمهای که میجوشد
پسر جوان هم از درد عشقاش
نمک به زخم میبندد
----------------------
سو گلی ایلان دیلی [سو گلير ايلان ديليSu gǝlir ilan dili ]
گؤل بخچن گؤللندیری [گؤل باخچاني گول.له نديريرGöl baxçanı güllǝndiriri ]
یاروموی شیرین دیلی [ياريمين شيرين ديليYârımın şirin dili ]
دیل سیزی دیللندیری [ديلسيزله ري ديلله نديريرDilsizlǝri dillǝndirir ]
برگردان:
آبها چون زبان مار میآیند و
باغ و باغچهها را به گل میاندازند
زبان شیرینی که یار من دارد
لال هم که باشی
صدایت را در میآورد!
----------------------
سو گلی آخ ماقونان [سو گلير آخماغينانSu gǝlir axmağınan ]
داش قهین ییخ ماقونان [داش قاياني ييخماغينانDaş qayanı yıxmağınan ]
یار یاردان نئجه دویسو [يار ياردان نئجه دويسونYar yardan necǝ doysun ]
دالدادان باخ ماقونان [دالدادان باخماغينان؟Daldadan baxmağınan ]
برگردان:
آبها، با شتاب میآیند و
سنگ و صخرهها را بههم میزنند
عاشق،
چطور سیر شود از یارش
به دزدیده نگاه کردنها؟
----------------------
بولاغ باشوندا دورما [بولاق باشيندا دورما!Bulaq başında durma ]
بولاغو بولاندورما [بولاغي بولانديرما!Bulağı bulandırma ]
آدام اولو قان دوشو [آدام اؤله ر قان دوشه رAdam ölǝr qan düşǝr ]
گؤزلری دولاندورما [گؤزله رين دولانديرما!Gözlǝrin dolandırma ]
برگردان:
بر سر چشمه نایست
چشمه را بههم نزن
خون به پا میشود آخر
اینقدر، چشمهایت را نچرخان
----------------------
بو کوچه دار اولایدو [بو كوچه دار اولايديBu küçǝ dar olaydı ]
او گلن یار اولایدو [او گله ن يار اولايديO gǝlǝn yâr olarydı ]
ایکیمیزه بیر کوینک [ايكيميزه بير كؤينه كİkimizǝ bir köynǝk ]
یخهسی دار اولایدو [ياخاسي دار اولايديYaxası dar olaydı ]
برگردان:
کاش این کوچه تنگ بود و
آنکه میآید تو بودی ای یار!
پیراهنی
به تن هر دوتامان
با یقهای تنگ
تنگتر حتا از حلقهی یک دار!
----------------------
کهلیگی پیچاخلادوم [ككلييي پيچاقلاديمKǝkliyi piçaqladım ]
توکونو ساچاخلادوم [توكونو ساچاقلاديمTükünü saçaqladım ]
یوخوددا گوردوم یارو [يوخودا گؤردوم ياريYuxuda gördüm yarı ]
یئرینی قوجاخلادوم [يئريني قوجاقلاديمYerini qucaqladım ]
برگردان:
کارد بر فرشی کبکیام نهادم و
رشته رشته موهایاش را بافتم
آه! خواب یار را دیدم و
جای خالیاش را بغل کردم.
----------------------
اوغلان آدوی ممّدی [اوغلان آدين ممه د`ديرOğlan adın Mǝmǝddir ]
ممهلر دولو قندی [ممه له ر دولو قندديرMǝmǝlǝr dolu qǝnddir ]
بیر الدادام جانویچو [بير ال دادام جانين اوچونBir ǝl dadam canın üçün ]
اورگ، اورگه بندی [اوره ك اوره يه بندديرÜrǝk ürǝyǝ bǝnddir ]
ای پسر! به نامات که محمد است
به این سینهها که پر از قندند
بهجان تنها برادرم
دلام اسیرت شده است.
----------------------
اوغلان آدوی دیگینن [اوغلان آدين دئگينه نOğlan adın deginǝn ]
وئریم ریحان ییگینن [وئريم رئيحان يئگينه نVerim reyhan yeginǝn ]
بابای اوودن گئدنده [بابان ائوده ن گئده ندهBaban evdǝn gedǝndǝ ]
تئز گل منه دیگینن [تئز گل منه دئگينه نTez gǝl mǝnǝ deginǝn ]
برگردان:
پسرجان! نامات را به من بگو
تا کمی ریحان، در دهانات بگذارم
پدرت که از خانه میرود
زود
زود خبر کن مرا
------------
ویره جه یـــــم مورچالیخ
دئیین عمی قیزی نَــــه
اؤپوش وئــــر اوغورجالیخ
................................
سؤزوی وار سا بار گؤنده ر
بیرکه ساوادان نــــار گؤنده ر
گئد دایی مـــــــــا دئگی نن
داوامیز دی جــــــار گؤنده ر
...............................
دده م تئز تئز سُویــــونــو
دئر یویاک بیــــــز قُویونــو
آپــاره ر بیللـــــم ساتــــا
توتــــــاک قاقـــــام تُویونو
.....................
گئی سن ساری پـــالتاری
سنی ساخلاسین تـــــاری
عـــــــم اوغلو جان داریخما
هـــــــامی گئدیب ایجباری
.............................
قــــــویوموز قوررویوب دو
داوار سـوسوز دوروب دو
ننه م اوتوروب آغـــــــلار
دده م بُوینون بـــوروب دو
.............
دی وَه میزین قوتازی وار
ماخمال چول جاهازی وار
سازاندا نــــاوروز اوغلونون
بیر نوغــــــالای سازی وار
.............
دده م سوغان تَک لِه ردی
ننه م نُوخــــود پَک لِه ردی
منیم جوللو قـــــــارداشیم
تئزَه جَه ایمَگ لِــــــه ردی
............................
اوشاخ دورون آیــــــــاغا
کومک ائیله یین قــــــاقا
گئچینی وورواخ قوشانـا
ننه م تئز گله ساغـــــا
..........................
دده م کَه لَش تیکِه ردی
ننه م ییلَه ن سوکِه ردی
جوللو قاقـــــــام نان منه
قَرنَه میز ناغیل دِئــــردی
................................
دُولــو سال بالام قـــــویویا
قـــوربان اوللام بُویــــــــویا
اوچ آشیق ، اوچ ساز داوول
گتیره جَه یَـــــم تُویــــــویا .
...........................
دَدَه م ناقادجا دئـــــردی
چوبان قولاخ وئرمِه ردی
گؤزومـــــــــوز باخا باخا
اُون قُویون قوردا وئــردی
.........................
بی ییل قالدیک لُویـــون دا
اُوت گلدی آدام بُویــــون دا
کَس دیک اوگَج ،آزمـان دان
قاقـــــام اُوروج تُویـــون دا
.............................
یُول اوستونده تـــــــــوراقان
وی یَر ، ویسمَه دی ، رازقان
آجـــــــان ، عِین آوا ، دوزَک
لار ، چاناخ چی ، میصیرقان
.........................
یایــــــــــلاقیمیز قـــــاراقان
چـارهاد ، بئیره ، مینجیقــان
نــــــــه تئز دُوندو سؤزوندن
نَنَه ی اؤلسون قیـــز دوغان
.........................
قاراقان چــــــوخ ییراخ دی
سویو آخه ر بوز بولاخ دی
اؤ اوزاخدان گــــــــؤروکَن
من قوردوغوم قـــالاخ دی
..............................
گزدیــــــــــــــم من قاراقانی
اَزبیزان ، چیلیــــسبانـــــــی
اوشاخ، بُویــــــوک تانی یِه ر
مَرَه غئی لی تیلیـــــم خانی
...........................
..............................
گــــؤندَر اوغلانی گئدسین
آشیق ریضعلی یَه دئسین
ایسته ریک قــــوزو قیرخاخ
چُوورونـــــــــدَه گتیرسین
..........................
بی بیــم قیــــــــزی سکینه
بیر گون بیــــر چِئشت تکینه
ماخمال دان چـــول تـُوخودو
داییـــــم ماضان لُوکـــــــونَه
.............................
دئــــــــدیم دانیشما اوجا
ائشیدی قــــــــارری قوجا
تاقصیر اؤزوی ده اولـــــدو
اؤپـــوشوی قالسین بُورجا
.............
بولاغین بـــــــوز داشلاری
اوچوب قـــــونار قوشلاری
گئدیب یـــــــاری گورَردیم
قُویسِه ی دی قارداشلاری
...............................
داغلارین داشی یان سین
هامی یاوشانی یان سین
منی یاردان ائیلـــــــهَ یَن
بیر اؤد توتوب آلیش سین
------------------
1az.ir
آغ آلمـا قـیـزیـل آلــمـا نیمچه یَه دوزول آلما
چیرکین آل،اصیل اُلسون بد اصیل گوزَه ل آلما
آغ دَسمالین مندَه دیـر سَرمیشم چمنده دیـر
عالم گوزه ل نن دولسا مَنیم گوزیم سنده دیر
عزیزیم گول آلاندا ساچا سونبول آلاندا
یاریم یادیمـا دوشَر الیـمَه گــول آلانـدا
داغـلارا اَکـدیـم لالا الـه آلـدیـم پیــیـالا
هئچ گورونوب دونیادا ظلم ائوی آباد قالا؟
آغـلارام آغلار کیـمی دردیم وار داغلار کیمی
خزه ل اولوب توکولدوم ویـرانـا بـاغـلار کیـمی
یار منه باخدی گئتدی قلبیمی، یاخدی گئتدی
آغلاماقدان گؤز یاشیم سئل کیمی آخدی گئتدی
اوجاغی یاخشی قالا اودون قوی یاخشی قالا
نَه اولار بو دونیادا پیس ئوله، یاخشی قالا
الـیـنـده گـؤزه ل آلـمـا توتوبدور گؤزه ل آلما
ائل چیرکینین آل، عاشیق حـیـاسـیـز گـؤزه ل آلـمـا
عاشیق ناچار آغلاما پیس گون کئچر آغلاما
فـلک باغـلی قاپـینـی بـیرگون آچـار آغلاما
دورمـا قاپی دالیـنـدا گؤزوم قالدی خالیندا
گـئـدیـم آناما دئـیـیم گـلیـم قـالـیم یـانیـندا
لای لای دئدیم گونده من کؤلگه ده سن، گونده من
ایلده قوربان بیر اولسا سـنه قـوربان گونده من
لای لای دئدیم اوجادان چئخسین سسیم باجادان
آلله سـنی ساخلاسـین بوغـمادان، قیزیلجادان
آل کمری بئل باغلا ساچلارینی تئل باغلا
نَه یادا سیرّینی وئر نَه نامرده بئل باغلا
یامان گون کئچر گئدر عؤمرومو بیچر گئدر
دونـیادا غـم شـربـتـین هـرگـلـن ایـچـر گـئـدر
من عاشـیق دالداسـینا مرد ایگید دالداسینا
نامرد آصلان اولسادا سئـخیلما دالـداسینا
عزیزیم وطن یاخـشی کؤینگی کتان یاخشی
غربت یئر جنّت اولسا یئنه ده وطن یاخشی
عاشیقم، وطن آغلار منه هر یئتن آغلار
غریبلیکده ئوله نـین حالینـا کفن آغلار
من عاشیق، قازان آغلار اود یانار، قازان آغلار
غربت یئرده ئوله نین قبرینی قازان آغلار
امام زاده باغلاری،یاشیلدی یاپراغلاری،نذریم قبول اولسون،یاندریم چراغلاری
گویده اوچان قوش اولسون/ایچدیگین سونوش اولسون/لیلی ئه خبرورین/مجنون گلیرخوش اولسون
بوردان بیرآتلی گچدی/آتین اوینادی گچدی/آی کیمی شفق ساچدی/گون کیمی باتدی گیچدی
لای لای دییم یاتاسان/قزل گوله باتاسان/قزل گولون ایچینده/شیرین یوخوتاباسان

گولو دردیم تاباغا
صبر ائله دیم ساباحا
یاریما قوناق گئتدیم
دوروب چیخدی قاباغا
گل رو چیدم تو بشقاب
صبر کردم تا فردا
مهمان یارم شدم
آمد به پیشواز من
درنا گلیر بو باغا
قونور بوتاق بوتاغا
اؤلو اولسام دیریللم
یاریم گلسه بو باغا
درنا می آد به این باغ
از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد
مرده باشم زنده می شوم
اگر روزی بار به این باغ بیاید
آغاجدا آلما قالدی
درمه دیم آلما قالدی
بیز گیزلین سئویشمیشدیق
کیم قال ماقالا سالدی؟
رو درخت سیب باقی ماند
نچیدم سیب باقی ماند
ما مخفیانه دل به هم داده بودیم
چه کسی آشکار کرد؟
آغاجدا یاریم آلما
قالیبدی یاریم آلما
آلیرسان جانیمی آل
الیمدن یاریم آلما
رو درخت نیمه سیب
مانده نیمه سیب
می گیری جان رو بگیر
یار نازنینم رو از من نگیر
ایکی قاپی یان یانا
الیمه یاخدیم حنا
سنه سود وئرن آنا
اولا منه قاین آنا
دو خونه بغل دست هم
حنا مالیدم به دستم
الهی مادری که شیرت داده
مادرزنم بشه
هامی یاتیب سنده یات/دینجل قوزوم تزبوی آت/صبحون خیره آچیلسن/سنه گولسون بوحیات
لای لای دئدیم آدینا/حق یتیشسین دادینا/بویاباشاچاتاندا/منی ده سال یادینا.
آی ایلرایلر/باغچاداگولر/اوشیرین دیلر/بئله دیللر/یئل یئل
----------------
------------
دانلود قسمت دوم بایتیلار فایل پی دی اف - برای باز کردن نرم افزار Adobe Reader را نصب نکنید این نرم افزار در قسمت کامپوتر - نرم افزار ا در این انجمن موجود جهت دانلود